نوای پائیز

نوای پائیز

تمامی نوشته های این وبگاه
دلنوشته های شخصی بنده هستن که با تاریخ و زمان دقیق نگارش تقدیم حضورتون میشه

منوی بلاگ
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قصه درد ...» ثبت شده است



 خیره در غروب می شوم
و
تمام خیال تو از کوچه های ذهنم عبور می کنند
گم می شوم میان خاطرات تلخ و شیرین 
لبخندی سرد صورتم را کش میدهد
و تلخی نداشتنت کامم را زهرآگین
ناگاه سینه پر میشود از هوا 
و آهی طولانی
تمام احساسم را 
مثل گرگی زخمی و درد آلود زوزه میکشد
که حکایت از درد روزهای بربادرفته دارد
سرخی غروب نشان از سردی وجودم میدهد
و رنگ رخسارش قلم بر رخ حسرتهایم می کشد
کمی زرد به رنگ دوری
کمی سرخ به رنگ حسرت
و پرنده ای که در دور دست ها ازمیان افکارم پر میکشد
نشان از ارزوهای در نطفه مرده
قدم میزنم میان تمام تصاویری که هستی ام را دراغوش کشیده
و چه اغوش مغمومی ...
تمام دیوارهای خاطرات را
حتی سنگ فرش های زیر پاهایمان را 
مهمان نوازشهای دستان پیرو خسته ام میکنم
و سردی انها و سردی دستانم
نشان از مرگ عاطفه میدهد 
در اعماق وجودم
دیگر برای من هیچ رُزی زیبا نیست 
و هیچ محبوبه ای شبانگاهان 
چشم نواز نیست 
مسیحی میخواهد 
که زنده کند این قلب مرده را
به نفسهایی پر مهر و اشنا
ولی افسوس 
افسوس که زمینیان 
مسیح راهم به هجوم سیلاب بی مهریشان
گرفتند
و محبت را قرنها پیش 
به صلیب کردند
اما برای من مسیح تو بودی 
که روزگار نامرد
خیالت را هم از من گرفت 
و من
بسان مرده ای به ظاهر زنده
میان ادمکها 
نفس می کشم هنوز ... 

94/11/26
17:46
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۲۵
H.a (♫پائیز♫)